خیابان ناخوشایند و مرطوب بود ، باد سرد پاییزی به دختر اجازه نمی داد که در خیابان گرم شود و منجمد کند. او واقعاً می خواست شود اما او هنوز نیاز به رسیدن به خانه داشت و مثانه گفت که دیگر وقت لازم برای انجام این کار را نخواهد داشت. رانندگانی که از کنار آن عبور می کردند ، به رغم اینکه فیلم سوپر خارجی اچ دی او را در مسیر دنبال کرد و وقتی پله های بتونی را از پایین دید ، با خوشحالی به سمت وسط رفت و دیگر نگران این نیست که ممکن است متوجه شود ، پس از پایین شلوار خود را پایین آورد و شروع به تماشای جریان پیس شروع به پایین رفتن از یک مرحله به مرحله دیگر. او با رهایی از خواب بیرون آمد ، آهی کشید ، شلوار خود را بست و با یک روح آرام به راه افتاد.